من تو را در خلوت شبهای عشاق میجویم . در سکوت دلنشین نیمه شب که همه موجودات عالم در خوابند .تو را در ترنم باران بهاری که دلنشین ترین نغمه حیات است می بینم .
تو را در اوارگی و سرگردانی پرندگان عاشق شهرمان میجویم.
تو را در ابهت کوهستان های سر به فلک کشیده که دره های ژرف را در دل خود جای داده اند.
و یا در قطره شبنم نشسته بر برگ گلی و یا قطره ای که از شاخه ای باران زده می چکد میجویم.
در فروغ روشنایی یک شمع که تاریکی را پایان میبخشد و یا در روشنایی خیره کننده خورشید.
تو را در دستان کوچک یک نوزاد که سینه ی مادری را می جوید ویا در گام های بسته ی یک پدر خسته اما امیدوار بر میگردد میجویم.
من تو را در سوسوی ستارگان دور دست که اسمان شب را به زیبایی میکشاند می جویم.
تو را در رویش یک جوانه در موج دریاهای خروشان در تپیدن یک قلب عاشق و در صدای یک نفس که در اخرین لحظات به امید ماندن می تازد می جویم.
خدایا من تو را در همه اینها میجویم و در همه اینها میابم.
تو در تمام ذرات وجودم جریان داری و با منی
هر لحظه هر جا هستم دستم گیر.